خسته نشدی ؟!

از بس نشستی

با یک لبخند طبیعی

چشم انتظاری همه ما را نگاه کردی ؟!

خودم می گویم

که بی آنکه برایم عروسکی خریده باشی !

هر روز گردگیری ات می کنم ...

به چشم هات نگاه می اندازم

و

صورتم را روبه را می کنم !

 

هنوز بالای عکست نوار سیاه نچسبانده ایم

و

مادر هنوز کفشت را به کسی نمی دهد که بپوشد !!

و

اشک های روی آستینش هنوز خشک نشده اند !

 

راستی قرار نیست بیایی ؟!

مدت هاست

که برای آمدنت

اسفند دود کرده ایم ...!!

 

 

عذر تقصیر نوشت :

نبودنم تنها بهانه ای بود که فقط کمی بودنم را باور کنم !

همین ...

تو ببخش مرا ...

 

سپاس نوشت :

این سپاس نوشت باشد برای تمامی کسانی که برای دانشگاه رفتن مان دعا کردند !!