صد بار گفته بودی: "سارا پدر ندارد
از آسمان هفتم اصلا خبر ندارد"

سارا نگاه خیسش بر آسمان نشسته
بر شیشه ها نوشته سارا که پر ندارد

هر روز گفته با خود: بابای من می آید
بـابا پریـده اما سارا خبـر ندارد

بر دفترش نوشتی: بابات مرده سارا
او گفت جمله تو ربطی به پـر ندارد

" بابای مــُرده"را او "بابای مَــرده" خوانده
آخر کلاس اول زیر و زبر ندارد

بابا پریده امشب باور نکرده سارا
بابای او کجا و مردی که سر ندارد

 زهرا همدانی